Apr 21, 2006

روز ولادت خدا


خوب ديگه...زياد حال و حوصله ندارم. فکر کنم تنها خدايی هستم که کسی قدرش رو نميدونه به هر حال اين جشن تولد ما هم داستانی داشت. از بس ملت حواسشون پرت کيک زرد (کپک زرد) و اينجور اراجيف هسته اي بودن که کسی يه ذره  آذین  بندی هم برا من نکرد...پدر همتون رو در ميارم اين فاميل های ما که همشون خدايی هستن تو جاهايه مختلف لطف کردن و امدن تولد من تا اينطوری مشت محکمی بر دهن امريکا زده و ثابت کنن انرژی هسته اي حق مسلم ماست اين پسر عمويه ک.....خل من به اسم اهورامزدا هی  جیغ  و داد ميکرد که گفتار نيک، کردار نيک، پندار نيک
تا آخر يهو خفه خون گرفت. اما اين هرا زن عمو زيوس من که گرين کارت يونان دارن هی به مادرم الهه خانم پز ميداد که پسرش آپولو که خدای عقل هست تو کنکور سراسری دانشگاه آزاد واحد آتن رتبه اول رو کسب کرده، و از شانس ا من اين مادر ما هی با غضب  به من نگاه ميکرد که ياد بگير از اين ها گذشته کيک تولد تعريفی نداشت. کيک سيب بود به جای کيک زرد که رضا جون خورد. يهو فهميدم که باز اين آدم و هوا سيب گاز زدن با بقيه اش رو کيک کردن که من خر بشم. پدر سوخته ها هی تقصير و ميندازن گردن  شیطان . اما عجب جيگری شده اين دختر خاله من ونوس جون. احمق رفته با يه پسر کتله ريخته رو هم. کوتوله ناکس و تخس يه تير کمون هميشه همراهش داره. نامرد اومد بادکنک تولد من رو با تير بزنه تا محارتش رو ثابت کنه......جشمتون روز بد نبينه.....هنوز جاش رو باسن من ميسوزه

No comments:

Post a Comment